یک دوستی دارم که برخلاف بسیاری از مردم دارای دین متفاوتی است. وی به خدا عقیده دارد اما این خدا را از مذهب خاصی نمی جوید. او به هیچ دینی باور ندارد اما به خدا باور دارد. از او میپرسم وقتی خدایی را قبول داری این خدا را از چی میشناسی؟ چه منبع برای شناخت این خدا داری؟ آیا این خدایی است که محمد به ما شناسانده یا عیسی یا موسی یا دیگر پیام آوران ادیان؟ او می گوید این خدا را از همه ادیان و شاید هم از هیچ دین برگرفته است. او میگوید شاید بر اساس عقاید کلی که از اصول عام اخلاقی دارد این خدا را در ذهن خود تجسم کرده و با آن ارتباط می گیرد. او باورمند است که مهم باورمندی به خدا است تا باورهای فرعی ادیان و مذاهب. او معتقد است که هدف ادیان همان شناخت مردم با خدا و روش هایی است که خدا دوست دارد بنده هایش تطبیق کند نه پیامبر و جانشینان شان پس وقتی هدف اصلی خداست دیگر موضوعات ادیان همه فرع هستند. به باور وی خدا محور اصلی ادیان است پس وقتی خدا را باور داری همین کفایت می کند.
با این صحبت های دوستم به یاد یکی از همکلاسی های دوره ماستری ام افتادم که میگفت وقتی دعا می کنم یا دچار مشکل می شوم و از نظر احساسی باید طلب کمک از چیزی ماورایی کنم میگویم ای خدای محمد، عیسی، موسی، بودا، بابانایک، هندو، زردشت و مابقی کمکم کن. بنابراین او به همه خدایان همه ادیان باور داشت چون از دید او خدا یکی است اینکه هر دین در زمان و مکان و نوع جامعه اش آن را به یک شکل ترسیم کرده بخاطر شرایط متفاوت است وگرنه همه آنرا ذاتی قدرتمند فراانسانی می داند.
به هر حال برگردیم به این دوست خداباور دین ناباورمان. از او پرسیدم خب اینکه خدا را قبول داری حالا فرق نمی کند از هر نوع نگاه و شناخت که به این خدا رسیدی، نصف کار را انجام دادی حالا به من بگو دستورات او را چکار میکنی؟ خدا خو باید راه و روشی بیان کرده باشد تا بر اساس آن رفتار کنی تا درنتیجه آن رفتارها در آن دنیا (وقتی خدا را باور داری دنیای بعد مرگ را هم باید باور داشته باشی) سعادتمند باشی؟ گفت بله من در ذهن خود همه رفتارهای خوب (آنچه اخلاق عمومی خوب می پندارد و فرق نمی کند این را برای اولین بار کسی گفته یا کی ها باورمندند) رفتارهایی هستند که خدا از ما می خواهد.
در کل گاهی با این دوستم زیاد سوال و جواب سقراطی می کنم و او هم مملو از باورهای درونی خود است که گویا با کلنجارهای زیاد به یک پایداری باوری درون خود رسیده است. البته امیدوارم باز روزی خودش برای خودش دین نسازد و جلوه هایی از باورهایش را برای دیگران مکتب نسازد. بوده اند افرادی مانند این دوست ما که خدا را در خیال خود بسیار نزدیک تر و عمیق تر از باورهای دین خود تصور می کردند مانند گروه های تصوفی و عرفانی که به قول خودشان در عمق وجودشان با خدا آشنا می شوند و حتی بسیاری از رهبران مذهبی دیگر گروه ها این را فراتر از دین می دانند و آنرا جزء دین نمی دانند و حتی برخی این گروه ها را کافر قلمداد می کنند اما خود صوفیان یا عرفا چون دوست من معتقدند مهم خداست و شناخت و ارتباط با خدا.